مراجعه به متن

مراجعه به فهرست مطالب

فصل ۲۰

‏«ایمان آورده‌ام»‏

‏«ایمان آورده‌ام»‏

۱.‏ چرا مارتا در غم و اندوه بود؟‏

مارتا آن روز غم‌انگیز را هنوز به خاطر داشت؛‏ جسد برادرش را در مقبره‌ای واقع در کوه قرار دادند و در مقابل آن سنگی گذاشتند.‏ غم و اندوه از دست دادن برادرش تمام وجودش را فرا گرفته بود.‏ باور نداشت که ایلعازَر،‏ برادر عزیزش را از دست داده است.‏ چهار روز از مرگ او می‌گذشت؛‏ چهار روز طولانی که با غم و سوگواری و همدردی مردم همراه بود.‏

۲،‏ ۳.‏ الف)‏ مارتا احتمالاً با دیدن عیسی چه حسی کرد؟‏ ب)‏ یکی از مهم‌ترین گفته‌های مارتا چه چیز را در مورد او نشان می‌دهد؟‏

۲ حال در مقابل مارتا،‏ مردی ایستاده بود که برای ایلعازَر خیلی عزیز بود؛‏ مارتا با دیدن عیسی غم دلش دوباره تازه شد؛‏ زیرا او تنها کسی بود که می‌توانست جان برادرش را نجات دهد.‏ با این حال،‏ مارتا از بودن در کنار عیسی در تپه‌های شهر بیت‌عَنْیا احساس آرامش می‌کرد.‏ وجود عیسی همیشه دلگرم‌کننده بود.‏ عمق محبت و همدردی در چهرهٔ عیسی موج می‌زد.‏ برای چند لحظه،‏ مارتا دوباره جان تازه‌ای یافت.‏ در این بین،‏ عیسی با مطرح کردن سؤالاتی به او کمک کرد تا به ایمانش فکر کند و امیدش را به رستاخیز زنده نگاه دارد.‏ گفتگوی آنان سبب شد که مارتا یکی از مهم‌ترین گفته‌های زندگی‌اش را به زبان آورد.‏ او گفت:‏ «من ایمان آورده‌ام که تویی مسیح،‏ پسر خدا،‏ همان که باید به جهان می‌آمد.‏»—‏یو ۱۱:‏۲۷‏.‏

۳ مارتا ایمانی فوق‌العاده داشت.‏ با این که کتاب مقدّس اطلاعات اندکی در مورد او در اختیار ما می‌گذارد،‏ اما هنوز می‌توان از سرگذشت زندگی مارتا درس‌هایی گرفت که ایمانمان را تقویت می‌کند.‏ بیایید با هم اولین بخش سرگذشت زندگی او در کتاب مقدّس را دنبال کنیم.‏

‏«نگران و مضطرب»‏

۴.‏ چه کسانی به همراه مارتا زیر یک سقف زندگی می‌کردند و روابط آنان با عیسی چگونه بود؟‏

۴ چندین ماه پیش از مرگ ایلعازَر بود.‏ او خوش و سرحال به همراه مارتا و مریم خواهرانش در بیت‌عَنْیا زیر یک سقف زندگی می‌کردند.‏ آنان در انتظار عیسی،‏ مهمان عزیز و ارجمندشان بودند.‏ به نظر برخی از محققان،‏ مارتا احتمالاً از برادر و خواهرش بزرگ‌تر بود؛‏ زیرا به نظر می‌رسد که او نقش میزبان خانه را داشته و برخی اوقات نام او پیش از آنان ذکر شده است.‏ (‏یو ۱۱:‏۵‏)‏ همچنین از گزارشات کتاب مقدّس نمی‌توان تشخیص داد که آنان ازدواج کرده باشند.‏ به هر حال،‏ آنان دوستان نزدیک عیسی بودند.‏ زمانی که عیسی طی خدمت موعظه در یهودا،‏ با مخالفت و دشمنی روبرو می‌شد،‏ خانهٔ آنان مقرّی برایش بود.‏ عیسی از این که می‌توانست در این محیط امن در کنار دوستانش باشد،‏ بی‌شک بسیار قدردان بود.‏

۵،‏ ۶.‏ الف)‏ چرا مارتا به خصوص برای دیدار عیسی در تکاپو بود؟‏ ب)‏ مریم هنگام دیدار عیسی چگونه از فرصت استفاده کرد؟‏

۵ مارتا سخت می‌کوشید که خانه را آمادهٔ پذیرایی از مهمانان سازد تا آنان احساس آرامش کنند.‏ او زنی کوشا و پرکار بود.‏ اما به نظر می‌رسید که او در چنین مواقعی اغلب مضطرب و دلواپس می‌شد.‏ دیدار عیسی از آنان نیز مستثنا نبود.‏ مارتا می‌خواست سفره‌ای مفصل و رنگارنگ برای این مهمان عزیزش و شاید همراهانش تدارک بیند.‏ در آن زمان،‏ مهمان‌نوازی بسیار اهمیت داشت.‏ وقتی مهمان از راه می‌رسید با بوسه به او خوش‌آمد می‌گفتند،‏ کفش‌هایش را از پایش بیرون می‌آوردند،‏ پاهایش را می‌شستند و بر سرش روغنی خوشبو و طراوت‌بخش می‌مالیدند.‏ ‏(‏لوقا ۷:‏۴۴-‏۴۷ خوانده شود.‏‏)‏ به عبارت دیگر،‏ میزبان از مهمانش با غذایی خوب و مطبوع پذیرایی می‌کرد و وسایل آسایش و آرامش او را در خانه فراهم می‌ساخت.‏

۶ مارتا و مریم برای پذیرایی از عیسی در تکاپو بودند.‏ مریم که گاه زنی حساس و متفکّرتر از مارتا به نظر می‌رسد،‏ مطمئناً در ابتدا به خواهرش یاری رساند.‏ اما پس از آمدن عیسی،‏ همه چیز تغییر کرد.‏ در این مهمانی،‏ عیسی از موقعیت استفاده کرد و به آنان تعلیم داد.‏ برخلاف رهبران مذهبی آن زمان،‏ عیسی به زنان احترام می‌گذاشت و با میل و رغبت به آنان پیام پادشاهی خدا را تعلیم می‌داد؛‏ پیامی که موضوع خدمتش بود.‏ مریم با شور و شوق تمام،‏ پیش پای عیسی نشست تا به تک‌تک گفته‌های او گوش دهد.‏

۷،‏ ۸.‏ چرا مارتا بیش از پیش مضطرب و بی‌قرار شده بود و عاقبت چگونه احساساتش را نشان داد؟‏

۷ می‌توان تصوّر کرد که در این شرایط فشار کارهای خانه چگونه مارتا را نگران و مضطرب کرده بود.‏ او باید غذاهایی گوناگون تهیه می‌دید و کارهایی را انجام می‌داد که برای پذیرایی از یک مهمان متداول بود.‏ از این رو،‏ بیش از پیش مضطرب و بی‌قرار شده بود.‏ در حین کار به این طرف و آن طرف می‌رفت و مریم را می‌دید که نشسته است و به او کمکی نمی‌کند.‏ پس می‌توان انتظار داشت که مارتا زیر لب از دست مریم گله و شکایت کرده و اخم‌هایش را در هم کشیده باشد.‏ مسلّماً او نمی‌توانست تمام کارها را یک تنه انجام دهد!‏

۸ عاقبت کاسهٔ صبر مارتا لبریز شد و بی‌مقدّمه حرف عیسی را قطع کرد و گفت:‏ «سرورم،‏ آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا در کار پذیرایی تنها گذاشته است؟‏ به او بفرما که مرا یاری دهد!‏» (‏لو ۱۰:‏۴۰‏)‏ مارتا بی‌پرده احساساتش را بیان کرد.‏ سپس از عیسی خواست که مریم را نصیحت کند تا در کارهای خانه به او یاری رساند.‏

۹،‏ ۱۰.‏ الف)‏ عیسی چه پاسخی به مارتا داد؟‏ ب)‏ آیا عیسی زحمات مارتا را برای تهیهٔ غذا نادیده گرفت؟‏ توضیح دهید.‏

۹ عیسی به نرمی و آرامی به مارتا گفت:‏ «مارتا!‏ مارتا!‏ تو را چیزهای بسیار نگران و مضطرب می‌کند،‏ حال آنکه تنها یک چیز لازم است؛‏ و مریم آن نصیب بهتر را برگزیده،‏ که از او بازگرفته نخواهد شد.‏» (‏لو ۱۰:‏۴۱،‏ ۴۲‏)‏ مارتا نیز شاید از پاسخ عیسی متعجب شده بود،‏ همان طور که بسیاری از خوانندگان کتاب مقدّس از پاسخ او متعجب شده‌اند.‏ اما منظور عیسی واقعاً چه بود؟‏ آیا او مارتا را زنی می‌دانست که در پی مادیات است؟‏ آیا زحمت‌های او را برای تهیه غذا بی‌ارزش می‌شمرد؟‏

با وجود آن که مارتا «نگران و مضطرب» بود،‏ پند عیسی را قلباً پذیرفت

۱۰ خیر،‏ عیسی نشان داد که مارتا از روی خلوص نیّت و محبت،‏ غذایی تهیه کرده است.‏ همچنین او نگفت که پذیرایی مفصل از مهمان،‏ لزوماً نادرست است.‏ برای نمونه،‏ پیش از آن،‏ عیسی با رغبت در «ضیافتی بزرگ» که مَتّی برای او ترتیب داده بود،‏ شرکت کرد.‏ (‏لو ۵:‏۲۹‏)‏ موضوع اصلی گفته‌های عیسی تدارک بیش از حد مارتا نبود،‏ بلکه مارتا باید اولویت‌های زندگی‌اش را تشخیص می‌داد.‏ مارتا آن چنان مشغول تهیهٔ غذایی مفصل بود که دیگر توجهی به موضوعات بس پراهمیت‌تر نداشت.‏ اما چه چیز واقعاً پراهمیت بود؟‏

عیسی از سخاوتمندی مارتا سپاسگزار بود و او می‌دانست که مارتا نیّت و محبتی خالص دارد

۱۱،‏ ۱۲.‏ عیسی چگونه با ملایمت و نرمی به مارتا پند داد؟‏

۱۱ عیسی،‏ پسر یَهُوَه خدا،‏ در خانهٔ مارتا بود تا کلام خدا را به اهل آن خانه تعلیم دهد.‏ هیچ چیز نمی‌توانست از تعلیم عیسی مهم‌تر باشد،‏ حتی تهیه و تدارک غذایی لذیذ.‏ بی‌شک عیسی از این که مارتا این فرصت بی‌نظیر را برای تقویت ایمانش از دست می‌داد،‏ غمگین شد.‏ * با وجود این اجازه داد که مارتا،‏ خود در این مورد تصمیم گیرد،‏ ولی نگذاشت که او برای مریم تصمیم گیرد و مریم این فرصت را از دست بدهد.‏

۱۲ عیسی با ملایمت و نرمی به مارتا پند داد و به آرامی دو بار نام او را تکرار کرد تا ناراحتی و اضطراب او را کم کند.‏ همچنین به او اطمینان داد که نیازی نیست در مورد «چیزهای بسیار نگران و مضطرب» باشد.‏ به علاوه به او گفت که یک یا دو غذا برای پذیرایی از مهمانان کافیست،‏ آن هم زمانی که فرصتی طلایی برای تقویت ایمانش فراهم شده است.‏ عیسی به هیچ وجه نمی‌خواست ‹نصیب بهتری را که مریم برگزیده بود› یعنی تعلیم گرفتن از عیسی را از او دریغ دارد.‏

۱۳.‏ از گفته‌های عیسی به مارتا چه می‌توان آموخت؟‏

۱۳ امروزه،‏ پیروان عیسی می‌توانند از اتفاقاتی که در خانهٔ مارتا افتاد،‏ درس‌های بسیاری گیرند.‏ ما نباید بگذاریم که هیچ چیز ما را از رسیدگی به نیازهای معنوی‌مان باز دارد.‏ (‏مت ۵:‏۳‏)‏ در حالی که می‌خواهیم سخاوتمندی و سخت‌کوشی مارتا را سرمشق قرار دهیم،‏ اما هیچ گاه نمی‌گذاریم که ‹نگرانی و اضطراب› در مورد تدارکات مهمان‌نوازی،‏ ما را چنان به خود مشغول دارد که به موضوعات مهم توجه کمتری کنیم.‏ هنگام معاشرت با هم‌ایمانانمان،‏ هدف ما تنها پذیرایی و صرف غذایی شاهانه نیست،‏ بلکه هدف ما این است که بتوانیم یکدیگر را با «عطایی روحانی» تقویت کنیم و دلگرم سازیم.‏ ‏(‏رومیان ۱:‏۱۱،‏ ۱۲ خوانده شود.‏‏)‏ حتی با تهیهٔ غذایی ساده نیز می‌توان فضایی گرم و سازنده به وجود آورد.‏

برادری عزیز زنده گشت

۱۴.‏ چرا می‌توان با اطمینان گفت که مارتا در پذیرفتن پند الگویی خوب است؟‏

۱۴ آیا مارتا پند عیسی را که با ملایمت و نرمی داده شده بود،‏ پذیرفت و از آن درس گرفت؟‏ در این مورد نباید شکی داشت؛‏ زیرا یوحنای رسول در ابتدای گزارش مهیج‌اش در مورد ایلعازَر به ما چنین یادآور می‌شود:‏ «عیسی،‏ مارتا و خواهرش و ایلعازَر را دوست می‌داشت.‏» (‏یو ۱۱:‏۵‏)‏ حال ماه‌ها از دیدار عیسی از شهر بیت‌عَنْیا که در پیش به آن اشاره شد،‏ می‌گذشت.‏ مارتا به خاطر پند پرمهر عیسی،‏ از دست او ناراحت و دلخور نبود و کینه‌ای از او به دل نداشت.‏ او پند عیسی را با تمام وجود پذیرفته بود.‏ ما نیز گاهی نیاز به پند و نصیحت داریم و می‌توانیم در این مورد نیز ایمان فوق‌العادهٔ مارتا را سرمشق قرار دهیم.‏

۱۵،‏ ۱۶.‏ الف)‏ هنگامی که ایلعازَر بیمار شد،‏ مارتا مطمئناً چه کرد؟‏ ب)‏ چرا امید مارتا و مریم با شکست روبرو شد؟‏

۱۵ مارتا در زمان بیماری برادرش از او مراقبت می‌کرد.‏ هر چه در توان داشت انجام می‌داد تا دردهای او تسکین یابد و بهتر شود.‏ با وجود این،‏ ایلعازَر روزبه‌روز حالش وخیم‌تر می‌شد.‏ خواهرانش هر روز و هر ساعت در کنار بسترش می‌نشستند و از او مراقبت می‌کردند.‏ مسلّماً مارتا بارها به چهرهٔ خسته و بیمار برادرش خیره شده و خاطرات تلخ و شیرینِ گذشته‌شان را به یاد آورده بود.‏

۱۶ به نظر می‌رسید که از دست خواهرانش دیگر کاری بر نمی‌آید و ایلعازَر رو به موت است.‏ پس پیغامی برای عیسی فرستادند.‏ اما عیسی در منطقه‌ای دیگر موعظه می‌کرد و برای سفر به بیت‌عَنْیا دو روز راه پیش رو داشت.‏ پیغام سادهٔ مرتا و مریم این بود:‏ «سرور ما،‏ دوست عزیزت بیمار است.‏» (‏یو ۱۱:‏۱،‏ ۳‏)‏ آنان می‌دانستند که عیسی،‏ برادرشان را دوست دارد و ایمان داشتند که عیسی هر چه از دستش بر آید،‏ برای کمک به دوست خود انجام خواهد داد.‏ آیا آنان امیدوار بودند که عیسی به موقع به آنجا برسد؟‏ اگر چنین بود،‏ امیدشان با شکست روبرو شد؛‏ زیرا ایلعازَر پیش از آمدن عیسی در گذشت.‏

۱۷.‏ چرا مارتا در فکر و خیال بود و زمانی که شنید که عیسی به شهر نزدیک می‌شود،‏ چه کرد؟‏

۱۷ مارتا و مریم در غم از دست دادن عزیزشان نشستند.‏ آنان مراسم خاکسپاری برادرشان را برگزار کردند و از مهمانان بسیاری از بیت‌عَنْیا و مناطق اطراف پذیرایی نمودند.‏ ولی هنوز خبری از عیسی نبود.‏ شاید با گذشت زمان،‏ نگرانی و فکر و خیالِ مارتا بیشتر و بیشتر می‌شد.‏ چهار روز پس از مرگ ایلعازَر،‏ عاقبت مارتا شنید که عیسی به شهر نزدیک می‌شود.‏ مثل همیشه فوراً دست به کار شد؛‏ حتی در این شرایط ناگوار،‏ بدون این که به مریم چیزی بگوید از جا برخاست و سراسیمه برای دیدن عیسی به طرف او رفت.‏—‏یوحنا ۱۱:‏۱۸-‏۲۰ خوانده شود.‏

۱۸،‏ ۱۹.‏ مارتا چه امیدی داشت و چرا ایمان او بی‌نظیر بود؟‏

۱۸ هنگام دیدن استادش،‏ گفته‌هایی را به زبان آورد که در این چند روز بر دل او و مریم سنگینی کرده بود.‏ مارتا گفت:‏ «سرورم،‏ اگر اینجا بودی برادرم نمی‌مرد.‏» مارتا هنوز امید و ایمان خود را از دست نداده بود.‏ او گفته‌های خود را ادامه داد:‏ «امّا می‌دانم که هم‌اکنون نیز هر چه از خدا بخواهی،‏ به تو خواهد داد.‏» عیسی برای تقویت امید و ایمان مارتا فوراً چنین گفت:‏ «برادرت برخواهد خاست.‏»—‏یو ۱۱:‏۲۱-‏۲۳‏.‏

۱۹ مارتا فکر می‌کرد که عیسی در مورد رستاخیز مردگان در آینده صحبت می‌کند.‏ از این رو چنین پاسخ داد:‏ «می‌دانم که در روز قیامت برخواهد خاست.‏» (‏یو ۱۱:‏۲۴‏)‏ مارتا ایمان فوق‌العاده‌ای به رستاخیز داشت.‏ برخی از رهبران یهودی که به صَدّوقیان معروف بودند،‏ این اعتقاد را رد می‌کردند،‏ با این که در آن زمان،‏ در کلام خدا این اعتقاد روشن و واضح آمده بود.‏ (‏دان ۱۲:‏۱۳؛‏ مرق ۱۲:‏۱۸‏)‏ اما مارتا از تعلیم عیسی در مورد امید رستاخیز آگاه بود و می‌دانست که او حتی مردگانی را به زندگی بازگردانده است.‏ ولی عیسی تا آن زمان کسی را همچون ایلعازَر که برای چندین روز درگذشته باشد،‏ رستاخیز نداده بود.‏ مارتا از اتفاقاتی که لحظاتی دیگر روی می‌داد،‏ بی‌خبر بود.‏

۲۰.‏ توضیح دهید که منظور عیسی از گفتهٔ فراموش‌نشدنی‌اش در یوحنا ۱۱:‏۲۵-‏۲۷ چه بود و مارتا چه پاسخی داد.‏

۲۰ سپس عیسی این گفتهٔ فراموش‌نشدنی را به زبان آورد:‏ «قیامت و حیات مَنَم.‏» واضح است که یَهُوَه خدا به پسرش این قدرت و اختیار را داده است که در آینده مردگان را در سراسر جهان به زندگی بازگرداند.‏ عیسی در اینجا از مارتا پرسید:‏ «آیا این را باور می‌کنی؟‏» سپس مارتا به عیسی پاسخی را داد که در ابتدای این فصل به آن اشاره شده است.‏ او ایمان داشت که عیسی،‏ مسیح موعود و پسر خداست؛‏ کسی که پیامبران پیشگویی کرده بودند که به جهان خواهد آمد.‏—‏یو ۵:‏۲۸،‏ ۲۹؛‏ یوحنا ۱۱:‏۲۵-‏۲۷ خوانده شود‏.‏

۲۱،‏ ۲۲.‏ الف)‏ عیسی چگونه احساساتش را نسبت به عزاداران نشان داد؟‏ ب)‏ توضیح دهید که ایلعازَر چگونه رستاخیز یافت.‏

۲۱ آیا یَهُوَه خدا و عیسی مسیح،‏ پسرش برای ایمانی همچون ایمان مارتا ارزش قائلند؟‏ اتفاقاتی که در پیش بود،‏ این موضوع را روشن می‌ساخت.‏ مارتا با عجله رفت تا خواهرش را بیاورد.‏ سپس هنگامی که عیسی با خواهرش و بسیاری از عزاداران گفتگو می‌کرد،‏ عمق ناراحتی او را مشاهده کرد.‏ همچنین دید که عیسی از غم و اندوه عزاداران منقلب شد و اشک می‌ریخت.‏ در این حین،‏ مارتا فرمان عیسی را شنید.‏ عیسی گفت که سنگ را از جلوی قبر بردارند.‏—‏یو ۱۱:‏۲۸-‏۳۹‏.‏

۲۲ مارتا پیش خود فکر می‌کرد که از مرگ برادرش چهار روز گذشته است و شاید جسد او متعفّن شده باشد.‏ برای همین با این امر مخالفت کرد.‏ ولی عیسی به او یادآور شد:‏ «مگر تو را نگفتم که اگر ایمان آوری،‏ جلال خدا را خواهی دید؟‏» مارتا یقیناً ایمان داشت و جلال یَهُوَه خدا را نیز دید.‏ در همان زمان،‏ یَهُوَه به پسرش این قدرت را بخشید که در برابر چشمان همگان،‏ ایلعازَر را به زندگی باز گرداند!‏ تصوّر کنید که احتمالاً چه خاطراتی از این رویداد در ذهن مارتا حک شده بود و او تا آخر عمر آن را از یاد نمی‌برد:‏ در ابتدا،‏ عیسی چنین فرمان داد:‏ «ایلعازَر،‏ بیرون بیا!‏» سپس صدایی ضعیف از غار شنیده شد؛‏ ایلعازَر از جای خود برخاسته بود.‏ از آنجایی که در پارچه‌ای پیچیده شده بود،‏ آرام‌آرام به سوی درِ غار آمد.‏ عیسی بار دیگر فرمان داد:‏ «او را باز کنید و بگذارید برود.‏» مارتا و مریم از شدّت شوق و شادی برادرشان را در آغوش کشیدند.‏ ‏(‏یوحنا ۱۱:‏۴۰-‏۴۴ خوانده شود.‏‏)‏ حال،‏ مارتا از تمام غم‌هایش فارغ شده بود.‏

با بازگشت ایلعازَر به زندگی،‏ مارتا پاداش ایمان خود به عیسی را دید

۲۳.‏ یَهُوَه و عیسی با میل و رغبت برای شما چه خواهند کرد و شما باید چه کنید؟‏

۲۳ این رویداد نشان می‌دهد که رستاخیز تنها خواب و رؤیا نیست،‏ بلکه اعتقادی دلگرم‌کننده بر اساس کتاب مقدّس است و از نظر تاریخی ثابت شده است.‏ (‏ایو ۱۴:‏۱۴،‏ ۱۵‏)‏ یَهُوَه و پسر عزیزش با میل و رغبت به همهٔ آنانی که ایمان دارند،‏ پاداش خواهند داد،‏ همان طور که به مارتا،‏ مریم و ایلعازَر پاداش دادند.‏ اگر ما نیز ایمانی قوی داشته باشیم،‏ از چنین پاداشی برخوردار خواهیم شد.‏

‏«مارتا پذیرایی می‌کرد»‏

۲۴.‏ آخرین گفتهٔ کتاب مقدّس در مورد مارتا چیست؟‏

۲۴ کتاب مقدّس فقط بار دیگر از مارتا یاد می‌کند.‏ این بار هفتهٔ آخر زندگی عیسی بر روی زمین بود.‏ از آنجا که عیسی می‌دانست که چه سختی‌هایی در انتظارش است،‏ دوباره در محیط گرم خانهٔ مارتا در بیت‌عَنْیا اقامت گزید.‏ آن دهکده از اورشلیم ۳ کیلومتر فاصله داشت و عیسی همیشه این راه را پیاده می‌پیمود.‏ حال،‏ عیسی و ایلعازَر در خانهٔ شَمعون جذامی،‏ برای صرف غذا دعوت شده‌اند و مارتا نیز حضور دارد.‏ او مشغول به چه کاریست؟‏ اکنون آخرین گفتهٔ کتاب مقدّس را در مورد او می‌خوانیم:‏ ‹مارتا پذیرایی می‌کند.‏›—‏یو ۱۲:‏۲‏.‏

۲۵.‏ چرا امروزه وجود زنانی همچون مارتا در جماعت‌های مسیحی موهبتی بس بزرگ است؟‏

۲۵ چه زن کوشا و پرکاری!‏ هنگامی که در کتاب مقدّس برای نخستین بار از این زن یاد می‌شود،‏ او سخت می‌کوشد و هنگامی که برای آخرین بار از او صحبت می‌شود،‏ باز سخت می‌کوشد.‏ او تلاش می‌کند که به نیازهای اطرافیانش رسیدگی کند.‏ امروزه در جماعت‌های مسیحی نیز زنانی همچون مارتا هستند که کوشا و سخاوتمندند.‏ این زنان همواره با ازخودگذشتگی و ایثار،‏ به همنوعانشان محبت می‌ورزند.‏ احتمالاً مارتا همواره چنین می‌کرد و با این کار ایمانش را نشان می‌داد.‏ چنین ایمانی بود که در راه سختی‌های زندگی به او یاری می‌رساند.‏

۲۶.‏ ایمان مارتا به او چه کمکی کرد؟‏

۲۶ چند روز بعد،‏ مارتا باید غم و اندوه مرگ دردناک استاد عزیزش را تحمّل می‌کرد.‏ همچنین بسیاری از ریاکاران بی‌رحمی که عیسی را کشتند،‏ در پی آن بودند که ایلعازَر را نیز به قتل برسانند؛‏ زیرا رستاخیز این مرد سبب تقویت ایمان بسیاری شده بود.‏ ‏(‏یوحنا ۱۲:‏۹-‏۱۱ خوانده شود.‏‏)‏ مرگ،‏ سرانجام به سراغ مارتا و برادر و خواهرش آمد و آنان را از یکدیگر جدا ساخت.‏ ما از این امر آگاه نیستیم که چگونه و در چه زمانی آنان درگذشتند،‏ اما اطمینان داریم که ایمان والای مارتا به او کمک کرد که تا به آخر هر سختی‌ای را تحمّل کند.‏ از این رو،‏ بجاست که مسیحیان ایمان مارتا را در زندگی سرمشق قرار دهند.‏

^ بند 11 در جامعهٔ یهودیان در قرن اول میلادی،‏ زنان عموماً از فعالیت‌های آموزشی محروم بودند.‏ از آنان انتظار می‌رفت که خانه‌داری را بیاموزند و به امور خانه بپردازند.‏ از این رو،‏ شاید برای مارتا غیرمعمول بود که یک زن برای یادگیری مطلبی،‏ پیش پای استادی بنشیند.‏