مراجعه به متن

از ایمانشان سرمشق گیرید | ایّوب

یَهُوَه دردهایش را شفا داد

یَهُوَه دردهایش را شفا داد

 سه آشنای ایّوب بالاخره ساکت شدند.‏ شاید تنها صدای باقی‌مانده،‏ زوزهٔ باد گرمی بود که از صحرای عربستان می‌وزید.‏ ایّوب،‏ بعد از مشاجره و بحث طولانی،‏ خسته و کوفته بود و دیگر حرفی برای گفتن نداشت.‏ نگاه غضبناک او به آن سه نفر یعنی اِلیفاز،‏ بِلدَد و صوفَر را تصوّر کنید؛‏ می‌خواهد ببیند آیا هنوز حرفی برای گفتن دارند.‏ اما آنان از اینکه بحث‌های زیرکانه،‏ «سخنان پوچ» و کنایه‌های آزاردهنده‌شان نتیجه‌ای نداده بود،‏ حتی رویِ نگاه کردن به ایّوب را نداشتند.‏ (‏ایّوب ۱۶:‏۳‏)‏ تنها تأثیر رفتار آنان مصمم‌تر شدن ایّوب برای دفاع از وفاداری خود بود.‏

 شاید ایّوب بر این باور بود که وفاداری تنها چیزی است که برای او باقی مانده است.‏ او ثروت،‏ هر ده فرزند،‏ پشتیبانی و احترام دوستان و همسایگان و در نهایت سلامتی خود را از دست داده بود.‏ پوست تنش بر اثر بیماری،‏ سیاه و از کرم و زخم پوشیده شده بود و نفسش نیز بوی تعفن میداد.‏ (‏ایّوب ۷:‏۵؛‏ ۱۹:‏۱۷؛‏ ۳۰:‏۳۰‏)‏ اما سخنان نیشدار آن سه نفر خشم و آشوبی شدید در ایّوب ایجاد کرده بود.‏ تمام تلاش او این بود که ثابت کند آن گناهکار فاسدی که آنان می‌گویند،‏ نیست.‏ آخرین گفتهٔ ایّوب آنان را به سکوت واداشته بود.‏ هرچند سیل سخنان ظالمانهٔ آنان بالاخره به پایان رسیده بود،‏ اما درد ایّوب پایانی نداشت.‏ او هنوز به کمک نیاز داشت،‏ نیازی مبرم!‏

 قابل درک است که فکر ایّوب دیگر به جایی نمی‌رسید.‏ او احتیاج به هدایت و اصلاح داشت.‏ نیازمند تسلّی و دلگرمی نیز بود؛‏ درست همان چیزهایی که سه آشنایش باید برای او برآورده می‌کردند.‏ آیا تا به حال نیازی شدید به هدایت و دلگرمی را در خود احساس کرده‌اید؟‏ آیا آنانی که ظاهراً دوستتان بوده‌اند تنهایتان گذاشته‌اند؟‏ دانستن اینکه یَهُوَه چگونه به خادم خود ایّوب کمک کرد و اینکه ایّوب چه عکس‌العملی از خود نشان داد،‏ می‌تواند برای شما امیدبخش و راهکاری عملی باشد.‏

مشورت‌دهنده‌ای مهربان و حکیم

 در ادامهٔ سرگذشت ایّوب،‏ به موضوعی برمی‌خوریم که به دور از انتظار است.‏ در آنجا مرد جوانی بنام اِلیهو نیز بود.‏ او از ابتدا در سکوت به بحث و گفتگوی آن مردان که مسن‌تر از او بودند گوش می‌داد و از آنچه می‌شنید اصلاً راضی نبود.‏

 اِلیهو از دست ایّوب ناراحت بود.‏ برای اِلیهو دردآور بود که ببیند ایّوب،‏ این مرد صالح،‏ چگونه اجازه داده است تا او را به جایی برسانند که ‹خود را بر حق بشمرد،‏ نه خدا را.‏› اما دل اِلیهو به‌راستی برای ایّوب می‌سوخت.‏ او قادر به درک درد ایّوب بود؛‏ می‌توانست صداقت ایّوب را ببیند و نیاز او را به پندی دلگرم‌کننده و مهربانانه،‏ احساس نماید.‏ جای تعجب نیست که کاسهٔ صبر اِلیهو در مقابل آن سه تسلّی‌دهندهٔ دروغین لبریز شد!‏ او دیده بود که آنان چگونه با سخنان آزاردهنده بر ایّوب هجوم آورده بودند تا ایمان،‏ عزّت و وفاداری او را از بین ببرند.‏ از آن بدتر آن مردان با سخنان گمراه‌کنندهٔ خود،‏ خدا را شریر جلوه می‌دادند.‏ پس اِلیهو متوجه شد که باید سکوت خود را بشکند و سخنی بگوید.‏—‏ایّوب ۳۲:‏۲-‏۴،‏ ۱۸‏.‏

 او گفت:‏ «من جوانم و شما سپیدموی؛‏ پس ترسیدم و جرأت نکردم نظر خویش بیان کنم.‏» اما او دیگر نمی‌توانست ساکت بماند،‏ پس ادامه داد:‏ «ریش‌سفیدان نیستند که از حکمت برخوردارند،‏ و نه پیران که آنچه را درست است،‏ درمی‌یابند.‏» (‏ایّوب ۳۲:‏۶،‏ ۹‏)‏ آنگاه اِلیهو با سخنان خود درستی این گفته را به اثبات رساند.‏ او در مقایسه با اِلیفاز،‏ بِلدَد و صوفَر با نگاهی دیگر به قضیه نگاه می‌کرد.‏ اِلیهو به ایّوب اطمینان داد که به دیدهٔ حقارت با او سخن نخواهد گفت و یا به سختی‌هایش نخواهد افزود.‏ به‌علاوه او با به کار بردن اسم ایّوب و اذعان این که به ایّوب بی‌احترامی شده بود،‏ برایش عزّت و احترام قائل شد.‏ a او محترمانه گفت:‏ «پس حال ای ایّوب،‏ سخنم را بشنو.‏»—‏ایّوب ۳۳:‏۱،‏ ۷؛‏ ۳۴:‏۷‏.‏

اِلیهو در صحبت با ایّوب از اسم او استفاده کرد و برایش عزّت و احترام قائل شد

 اِلیهو به ایّوب پند صریح و روشنی داده گفت که شنیده است که ایّوب می‌گوید:‏ ‹پاک و بری از هر نافرمانی‌ام؛‏ طاهرم و در من گناهی نیست.‏ اینک خدا علتها بر من می‌جوید،‏ و مرا دشمن خویش می‌شمارد.‏› سپس دقیقاً به ریشهٔ مشکل اشاره کرد و پرسید:‏ «آیا این را انصاف می‌شماری که بگویی:‏ ‹از خدا عادلترم؟‏›» اِلیهو نمی‌توانست چنین استدلالی را بی‌پاسخ بگذارد.‏ او به ایّوب گفت:‏ «اما در این امر حق با تو نیست.‏» (‏ایّوب ۳۳:‏۸-‏۱۲؛‏ ۳۵:‏۲‏)‏ اِلیهو می‌دانست که ایّوب به دلیل سختی‌هایی که داشته و همچنین رفتار ناپسند دوستان دروغینش،‏ بسیار خشمگین است،‏ اما به ایّوب هشدار داد که مراقب باشد خشمش به کینه تبدیل ن‍شود.‏—‏ایّوب ۳۶:‏۱۸‏،‏ ترجمهٔ قدیم.‏

اِلیهو مهربانی یَهُوَه را برجسته و روشن کرد

 مهم‌تر از همه،‏ اِلیهو در دفاع از یَهُوَه خدا سخن گفت.‏ او با قدرت هر چه تمام‌تر حقیقتی خارق‌العاده را این گونه خلاصه کرد:‏ «حاشا از خدا که بدی کند،‏ و از قادر مطلق که شرارت ورزد!‏ .‏.‏.‏ قادر مطلق عدالت را مخدوش نمی‌سازد.‏» (‏ایّوب ۳۴:‏۱۰،‏ ۱۲‏)‏ اِلیهو با اشاره به نمونه‌ای از عدالت و رحمت یَهُوَه،‏ به ایّوب یادآور شد که یَهُوَه از مجازات او برای بیان سخنان عجولانه و بدون احترام خودداری کرده است.‏ (‏ایّوب ۳۵:‏۱۳-‏۱۵‏)‏ اِلیهو همچنین به جای تظاهر به دانستن هر جوابی،‏ فروتنانه اذعان کرد که «خدا متعال است و ما او را نمی‌شناسیم.‏»—‏ایّوب ۳۶:‏۲۶‏.‏

 پند اِلیهو صریح اما همراه با مهربانی بود.‏ او از امید شگفت‌انگیزی سخن گفت که یَهُوَه یک روز سلامت ایّوب را به او بازمی‌گرداند.‏ خدا در آن روز در مورد خادم وفادار خود خواهد گفت:‏ ‹گوشت تنش چون طفل لطیف شود و به ایام جوانی خویش باز گردد.‏› مهربانی اِلیهو جایی دیگر نیز دیده می‌شود.‏ برای مثال او بجای اینکه برای ایّوب سخنرانی کند با مهربانی به او گفت:‏ «سخن بگو،‏ زیرا می‌خواهم تو را تبرئه کنم.‏» (‏ایّوب ۳۳:‏۲۵،‏ ۳۲‏)‏ اما ایّوب جوابی نداد؛‏ شاید بر این باور بود که در مقابل چنین پند تشویق‌کننده و محبت‌آمیزی نیازی به دفاع از خود ندارد و شاید هم تحت‌تأثیر قرار گرفته و اشک ریخت.‏

 ما می‌توانیم از این دو مرد وفادار درس‌های فراوانی بیاموزیم.‏ از اِلیهو یاد می‌گیریم که چگونه به آنانی که در سختی‌ها هستند،‏ پند داده و دلگرمشان سازیم.‏ یک دوست واقعی از اشاره کردن به خطاهای جدی،‏ یا اعمال و رفتارهای خطرناک کوتاهی نمی‌کند.‏ (‏امثال ۲۷:‏۶‏)‏ ما می‌خواهیم چنین دوستی باشیم و حتی زمانی که دیگران بدون فکر سخنی نابه‌جا بگویند،‏ همچنان با مهربانی تشویقشان کنیم.‏ نمونهٔ ایّوب نیز در زمانی که ما خود نیازمند پند و نصیحت هستیم به ما یادآوری می‌کند که در عوض رد کردن پند،‏ با فروتنی به آن گوش بدهیم.‏ همهٔ ما نیازمند پند و اصلاح هستیم.‏ پذیرفتن پند زندگی ما را نجات می‌دهد.‏—‏امثال ۴:‏۱۳‏.‏

‏«پاسخ از میان گردباد»‏

 اِلیهو در طی سخنانش اغلب به باد،‏ ابر،‏ رعد و برق اشاره کرد.‏ او در خصوص یَهُوَه گفت:‏ «به غرش صدایش به‌دقّت گوش فرا دهید.‏» اِلیهو لحظاتی بعد به «تندباد» اشاره می‌نماید.‏ (‏ایّوب ۳۷:‏۲،‏ ۹‏)‏ ظاهراً در حالی که او صحبت می‌کرد،‏ بادی وزید و شدّت آن رفته‌رفته زیاد شد و در آخر به یک گردباد مهیب مبدّل شد.‏ سپس چیزی به‌مراتب شگفت‌انگیزتر اتفاق افتاد.‏ یَهُوَه از میان گردباد سخن گفت!‏—‏ایّوب ۳۸:‏۱‏.‏

امتیاز و افتخار شرکت در یک سخنرانی در مورد جهان طبیعت توسط آفریدگار عالم هستی را تصوّر کنید!‏

 خواندن سخنان حیرت‌آور یَهُوَه در این باب‌های کتاب ایّوب،‏ آسایش خیال خارق‌العاده‌ای به همراه دارد؛‏ گویی که تندبادِ حقیقت،‏ تمام آن گفته‌های پوچ و همهٔ سخنان دروغ اِلیفاز،‏ بِلدَد و صوفَر را همراه خود برد.‏ یَهُوَه حتی تا مدتی بعد آن مردان را مورد خطاب قرار نداد.‏ تنها مخاطب یَهُوَه،‏ ایّوب بود.‏ او قاطعانه با خادم محبوب خود سخن گفت؛‏ مانند پدری که فرزند خود را اصلاح می‌کند.‏

 یَهُوَه درد ایّوب را می‌فهمید.‏ دل او به حال ایّوب می‌سوخت؛‏ همان‌گونه که همیشه برای فرزندانش که در سختی هستند،‏ حس دلسوزی دارد.‏ (‏اِشَعْیا ۶۳:‏۹؛‏ زَکَریا ۲:‏۸‏)‏ در عین حال،‏ یَهُوَه می‌دانست که ایّوب با گفتن «سخنان عاری از معرفت،‏» مشکلات خود را بدتر کرده است؛‏ پس ایّوب را با سؤالات پی‌درپی اصلاح کرد.‏ یَهُوَه چنین شروع کرد:‏ «آنگاه که زمین را بنیان نهادم،‏ کجا بودی؟‏ اگر فهم داری،‏ مرا پاسخ ده!‏» در ابتدای آفرینش،‏ «ستارگان صبح» یعنی فرشتگان همگی از دیدن شگفتی‌های آفرینش،‏ فریاد شادی سر دادند.‏ (‏ایّوب ۳۸:‏۲،‏ ۴،‏ ۷‏)‏ البته که ایّوب از این موضوع اطلاعی نداشت.‏

یَهُوَه برای اصلاح طرز فکر ایّوب،‏ با لحنی محبت‌آمیز از میان گردباد صحبت کرد

 یَهُوَه در ادامه در مورد آفریده‌های گوناگون خود سخن گفت.‏ می‌توان گفت ایّوب را به سیر و سیاحتی کوتاه برد؛‏ چیزی که شاید امروزه علوم طبیعی خوانده می‌شود و مواردی نظیر ستاره‌شناسی،‏ زیست‌شناسی،‏ زمین‌شناسی و فیزیک را شامل می‌گردد.‏ یَهُوَه مخصوصاً به بعضی از حیواناتی که ایّوب با آن‌ها آشنا بود مانند شیر،‏ کلاغ،‏ بز کوهی،‏ خر وحشی،‏ گاو وحشی،‏ شتر مرغ،‏ اسب،‏ شاهین،‏ عقاب،‏ بِهیموت (‏ظاهراً اسب آبی)‏ و بالاخره لِویاتان (‏احتمالاً تمساح)‏ اشاره نمود.‏ آیا می‌توانید امتیاز و افتخار شرکت در یک سخنرانی در مورد جهان طبیعت را توسط آفریدگار عالم هستی تصوّر کنید؟‏ b

آموزش فروتنی و محبت

 هدف از تمام این کارها چه بود؟‏ ایّوب به فروتنی بیشتری نیاز داشت.‏ ایّوب با شکایت از چیزی که به گمانش بدرفتاری از طرف یَهُوَه بود،‏ تنها به سختی‌های خود اضافه می‌کرد و بین خود و پدر مهربانش فاصله می‌انداخت.‏ به همین دلیل یَهُوَه بارها و بارها پرسید که وقتی چنین عجایب و شگفتی‌هایی آفریده می‌شد،‏ ایّوب کجا بود؛‏ و این که آیا می‌توانست آفریده‌های خدا را تغذیه و تربیت نماید.‏ اگر ایّوب نمی‌توانست حتی بر چیزهای ابتدایی آفرینش یَهُوَه تسلّط یابد،‏ چگونه می‌توانست تصوّر داوری آفریدگار را به ذهن خود راه دهد؟‏ آیا راه‌ها و اندیشه‌های یَهُوَه به‌مراتب فراتر از حوزهٔ دید محدود ایّوب نبود؟‏

ایّوب با یَهُوَه بحث نکرد،‏ خود را توجیه نکرد و عذر و بهانه نیاورد

 در لابلای تمام سخنان یَهُوَه اثر محسوسی از محبت وجود داشت.‏ مانند این بود که یَهُوَه با ایّوب چنین استدلال می‌کرد:‏ ‹پسرم،‏ اگر من آفریدگار هستم و از تمامی آفریده‌هایم مواظبت می‌کنم،‏ آیا حقیقتاً فکر می‌کنی که نمی‌توانم مواظب تو باشم؟‏ آیا واقعاً تو را تنها می‌گذارم؛‏ آیا فرزندان،‏ امنیت و سلامت تو را می‌گیرم؟‏ آیا من تنها شخصی نیستم که قادر است تمامی خسارت‌های تو را جبران و دردهای هولناک تو را شفا دهد؟‏›‏

 ایّوب در پاسخ به سؤالات یَهُوَه که او را به فکر وا می‌داشت،‏ تنها دو بار سخن گفت.‏ او بحث نکرد،‏ خود را توجیه نکرد و عذر و بهانه نیاورد.‏ او فروتنانه اقرار کرد که چیز زیادی نمی‌داند و از سخنان تند و عجولانهٔ خود توبه کرد.‏ (‏ایّوب ۴۰:‏۴،‏ ۵؛‏ ۴۲:‏۱-‏۶‏)‏ در اینجا می‌توان ایمان ایّوب را به بهترین وجه ممکن دید.‏ او بعد از تحمّل تمام آن سختی‌ها،‏ همچنان مردی با ایمانی عظیم بود.‏ او پند و اصلاحی که از سوی یَهُوَه آمد را پذیرفت و در دل خود جای داد.‏ شاید بتوانیم از خود چنین سؤال کنیم:‏ ‹آیا من به اندازهٔ کافی در پذیرش تأدیب و پند فروتن هستم؟‏› همهٔ ما به چنین کمکی نیاز داریم و در واقع با پذیرش پند،‏ می‌توانیم از ایمان ایّوب سرمشق بگیریم.‏

‏‹دربارهٔ من به‌درستی سخن نگفتید›‏

 در این مرحله یَهُوَه وارد عمل شد تا ایّوب را در سختی‌هایش دلگرمی دهد.‏ یَهُوَه اِلیفاز را که ظاهراً سالمندترین آن دوستان دروغین بود،‏ مخاطب قرار داده گفت:‏ «خشم من بر تو و بر دو دوستت افروخته شده است،‏ زیرا دربارهٔ من مانند خدمتگزارم ایّوب به‌درستی سخن نگفتید.‏» (‏ایّوب ۴۲:‏۷‏)‏ دربارهٔ این گفته فکر کنید.‏ آیا یَهُوَه می‌گفت که هر چه آن سه نفر گفته بودند دروغ و هر چه ایّوب گفته بود حقیقت است؟‏ البته که نه.‏ c با وجود این،‏ بین ایّوب و متهم‌کنندگان او تفاوت بزرگی بود.‏ ایّوب با دلی شکسته،‏ از بار غصه‌ها خمیده و از اتهامات دروغین دلسرد شده بود؛‏ پس قابل درک است که گاهی تند و عجولانه سخن بگوید.‏ اما اِلیفاز و دو دوست دیگرش با چنین سختی‌هایی مواجه نشده بودند.‏ آنان به دلیل ضعف ایمانشان،‏ صریح و متکبّرانه حرف زدند.‏ آن سه نفر نه تنها به شخصی بی‌گناه هجوم آوردند بلکه بدتر،‏ این که یَهُوَه را به صورت خدایی خشن و حتی شریر به تصویر کشیدند.‏

 جای تعجب نیست که یَهُوَه آنان را در برابر حرف‌هایشان مسئول دانست.‏ آنان باید هفت گوساله و هفت قوچ قربانی می‌کردند و این موضوعی پیش پا افتاده نبود؛‏ چون بعدها در شریعت موسی چنین حکم شد که اگر کاهن اعظم گناهی می‌کرد که باعث می‌شد تمام قوم تقصیرکار شوند،‏ باید یک گوساله قربانی می‌کرد.‏ (‏لاویان ۴:‏۳‏)‏ گوساله یکی از پر قیمت‌ترین حیواناتی بود که تحت شریعت به عنوان قربانی تقدیم می‌شد.‏ علاوه بر آن یَهُوَه گفت که تنها در صورتی قربانی متهم‌کنندگان ایّوب را می‌پذیرد که ایّوب در ابتدا از طرف آنان دعا کند.‏ d (‏ایّوب ۴۲:‏۸‏)‏ مطمئناً ایّوب با دیدن پشتیبانی یَهُوَه و اجرا شدن عدالت او بسیار دلگرم شده بود.‏

‏«ایّوب برایتان دعا خواهد کرد.‏»—‏ایّوب ۴۲:‏۸

 یَهُوَه اطمینان داشت که ایّوب به آنچه از او خواسته شده است،‏ یعنی عفو و بخشش مردانی که او را به سختی اذیت و آزار داده بودند عمل خواهد کرد.‏ ایّوب نیز پدر آسمانی خود را ناامید نساخت.‏ (‏ایّوب ۴۲:‏۹‏)‏ اطاعت ایّوب والاترین گواه وفاداری او بود.‏ این اطاعت بسیار قدرتمندتر از ادعا و حرف بود و راه دریافت بزرگ‌ترین برکت‌ها را در زندگی ایّوب باز کرد.‏

‏«بسیار مهربان»‏

 یَهُوَه با ایّوب «بسیار مهربان و رحیم» بود.‏ (‏یعقوب ۵:‏۱۱‏)‏ چگونه؟‏ او سلامتی ایّوب را به او بازگرداند.‏ تصوّر کنید وقتی که ایّوب دید پوست تنش،‏ آنچنان که اِلیهو پیشگویی کرده بود،‏ حقیقتاً ‹چون طفل لطیف شده› چه احساسی داشت!‏ بالاخره خانواده و دوستانش دوباره گرد او جمع شده،‏ با او همدردی کرده و به وی هدیه دادند.‏ یَهُوَه دارایی ایّوب را دو برابر چیزی که قبلاً داشت،‏ به او بازگرداند.‏ اما در مورد سخت‌ترین مصیبت ایّوب یعنی از دست دادن فرزندانش چه می‌توان گفت؟‏ ایّوب و همسرش تا اندازه‌ای با داشتن ده فرزند دیگر تسلّی‌خاطر یافتند!‏ یَهُوَه به طور معجزه‌آسایی طول عمر ایّوب را افزایش داد و او برای مدت ۱۴۰ سال دیگر به زندگی ادامه داد؛‏ این مدت کافی بود تا چهار نسل از بازماندگان خود را ببیند.‏ در انتها می‌خوانیم که «ایّوب،‏ پیر و سالخورده،‏ درگذشت.‏» (‏ایّوب ۴۲:‏۱۰-‏۱۷‏)‏ ایّوب،‏ همسر و تمامی فرزندانش منجمله ده فرزندی که شیطان از آنان گرفت،‏ در بهشت دوباره در کنار هم خواهند بود.‏

 چرا یَهُوَه ایّوب را تا این حد برکت داد؟‏ کتاب مقدّس چنین پاسخ می‌دهد:‏ «شما در مورد پایداری ایّوب شنیده‌اید.‏» (‏یعقوب ۵:‏۱۱‏،‏ پاورقی)‏ ایّوب بیش از تصوّر ما،‏ در برابر سختی‌ها از خود صبر و پایداری نشان داد.‏ کلمهٔ «پایداری» به ما یادآور می‌شود که ایّوب عملی بیشتر از پشت سر گذاشتن آن سختی‌ها انجام داد.‏ ایّوب در تمام سختی‌هایش،‏ ایمان و محبتش به خدا را از دست نداد.‏ او بجای خشمگین شدن و کینه ورزیدن،‏ همچنان راغب بود که دیگران را ببخشد؛‏ حتی آنانی که عمداً او را تحت آزار و اذیت قرار داده بودند.‏ ایّوب هرگز اجازه نداد تا شعلهٔ امیدش کم‌سو شود و وفاداری‌اش به یَهُوَه را از دست بدهد.‏—‏ایّوب ۲۷:‏۵‏.‏

 هر یک از ما لازم است که پایدار بماند.‏ مطمئناً شیطان تلاش می‌کند تا ما را هم مثل ایّوب دلسرد و ناامید کند.‏ اما اگر با ایمان پایداری کنیم،‏ فروتن بمانیم،‏ راغب به بخشیدن گناهان دیگران باشیم و در حفظ وفاداری خود مصمم بمانیم،‏ ما نیز می‌توانیم امید پرارزش خود را محکم نگاه داریم.‏ (‏عبرانیان ۱۰:‏۳۶‏)‏ به‌راستی هیچ چیزی بیش از تصمیم ما در سرمشق گرفتن از ایمان ایّوب،‏ شیطان را ناامید و دل پرمهر یَهُوَه خدا را شاد نمی‌سازد!‏

a سخنان اِلیفاز،‏ بِلدَد و صوفَر به ایّوب به‌قدری زیاد بوده که در نُه باب از کتاب مقدّس گنجانده شده است؛‏ اما با بررسی این باب‌ها متوجه می‌شویم که حتی یک مرتبه هم ایّوب را به اسم خطاب نکردند.‏

b یَهُوَه در سخنانش به ایّوب گاهی به صورت شاعرانه یا مجازی صحبت می‌کند و گاهی هم ویژگی‌های موجودات گوناگون را همان طور که هستند توصیف می‌کند.‏ او این کار را چنان با مهارت انجام می‌دهد که شخص متوجهٔ این تغییر در شیوهٔ گفتار نمی‌شود.‏ (‏برای نمونه،‏ ایّوب ۴۱:‏۱،‏ ۷،‏ ۸،‏ ۱۹-‏۲۱ را مشاهده کنید.‏)‏ هدف خدا در هر دو حالت این بود که ایّوب احترام عمیق‌تری نسبت به آفریدگارش پیدا کند.‏

c در واقع پولُس رسول بعدها از یکی از گفته‌های اِلیفاز در غالب یک واقعیت نقل قول کرد.‏ (‏ایّوب ۵:‏۱۳؛‏ ۱قُرِنتیان ۳:‏۱۹‏)‏ اِلیفاز به حقیقتی مسلّم اشاره کرد اما آن را به غلط به ایّوب نسبت داد.‏

d در هیچ جای کتاب مقدّس ثبت نشده که از ایّوب خواسته شده باشد تا قربانی مشابهی برای همسر خود تقدیم نماید.‏